ღ✹ رویاهاى دست نیافتنى ✹ღ

چه تـــلـــخ است... با بــــغـــض بنویسی با خــنـــــده بخوانند...

ღ✹ رویاهاى دست نیافتنى ✹ღ

چه تـــلـــخ است... با بــــغـــض بنویسی با خــنـــــده بخوانند...

خُدایآ، از تـو مُعــجـزه می خـوآهــَم...

مُعــجـزه ای بزرگـــ در حَدِ خُدا بودَنـــت،

تو خود بِــهـتَر می دانـی

" معجـزه ای که اشکـ شوقـم را جاری کـند "

نا اُمـید نیسـتـَم خـُـدا ... دلـــتــنگــَم.


این گریه نیست این سهمم از درده ، سهم من از بغض نگاه تو
خواستم بیام اما دیگه دورم از تو و قلب بی گناه تو
خیلی پشیمونم ، حلالم کن ، با عشق تو بدجوری تا کردم
خیلی واسه جبرانشون دیره ، این حقمه ، خیلی خطا کردم

سزامه ، این تنهایی سزامه
که تک تک لحظه هامو ، تنها سر کنم
سزامه ، این تنهایی سزامه
که پیش چشم تو ، همه ی خاطراتمون رو یک جا پرپر کنم

سزامه.......

این گریه نیست این سهمم از درده ، سهم من از بغض نگاه تو
خواستم بیام اما دیگه دورم از تو و قلب بی گناه تو
خیلی پشیمونم ، حلالم کن ، با عشق تو بدجوری تا کردم
خیلی واسه جبرانشون دیره ، این حقمه ، خیلی خطا کردم

سزامه ، این تنهایی سزامه
که تک تک لحظه هامو ، تنها سر کنم
سزامه ، این تنهایی سزامه
که پیش چشم تو ، همه ی خاطراتمون رو یک جا پرپر کنم

سزامه


دیشب خدا داشت ازم امتحان می گرفت ..

 آره امتحان...

  گفت این عبارات رو که می گم بنویس..:

 منم نوشتم...

 دوست داشتن ...

 عشق ...

 مردن ...

 دلتنگی ...

 تنهایی...

 خدا..

 باور...

 اشک...

 رفطن...

 دوستت دارم...

 عاشقتم ...

 بی تو میمیرم ...

 دلم برات تنگه ...

 بی تو تنهام.. .

 به خدا قسم...

 اما تو باور نداری....

 اما تو دیگه رفطی....

 خدا یه نگاهی بهم انداخت گفت...:

 (( اینجوری نمی شه تو همه کلمات و جملات رو درست نوشتی بجز (( رفطن ))  چون باور

  نداری ! باید تمرین کنی ... باید پنجاه بار از این کلمه بنویسی تا خوب یاد بگیری ... همین

 الان بنویس.............. بنویس اون رفته..... ))

 منم پنجاه بار نوشتم... :

 اون رفته. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته..اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته..اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته..اون رفته..اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته..اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته.. اون رفته..اون رفته.. اون رفطه ....


 اما هنوز خدا داره... نگام می کنه... ....چشام خیسن........ ! ! دلم تا سر حد مرگ تنگه ....

دلم تنگه.... دارم میمیرم...!! یکی به دادم برسه.... دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه...

 دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه......

 اما خدا گفت......: نه .... قبول نیست .... هنوز هم رفطن را اشتباه می نویسی ....چون باور نداری .....


باید فـَراموشت کُـنم
چندیست تمــرین میکنم...
من میتوانـم ! می شـود ! آرام تلقـین میکُنم
حالم،نه،اصلا خوب نیست تا بعـد،بهــتر میشود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین میکُنم
من میـپذیرم رفتـه ای
و برنمیگـردی همیـن!
خود را بـرای درک این،صـدبار تحسین میکُـنم!!!
کـم کـم ز یـادت میــروم این روزگـار و رسـم اوسـت !
این جُـمله را با تلـخی اش ،صــدبار تضــمیـن میکُـنم

من همانم !
دختری که برای داشتنت .
تمام شب را بیدار می ماند....
و با تویی که " نیستی " حرف میزد ....!
دختری که .....
زانو میزد لبه ی تختش ،
چشمانش را می بندد ،
و تنها آرزویش را
برای هزارمین بار به خدا یاد آور می شود......
و خدا هم
مثل همیشه لبخند میزند ...
از اینکه
تو
آرزوی همیشگی من بودی ...