چه تلخته اشکات کوچولو چوجولو
بریزه رو لبت
ولی نتونی لب باز کنی
به اونی که فکر می کنی بهش نزدیکی . . . بگی !
چه بده فکر کنی اوضاعش خوبه
ولی از دهن یه غریبه بشنوی
که داغونه داغونه
چه سخته فکر کنی به اون که دنیاته نزدیکی
ولی بفهمی
حتی اونقدر دوست نداشت
که وقتی حالش بد شده
بهت بگه
چه غمناکه بلرزی از ترس نبودنش
ولی اون شاد باشه
از لرزیدنت !!!
زینب _
http://labhayedokhte.blogfa.com/
میدونستی اینو خودم نوشتم؟!
ادامه هم داره![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
بیا تو ادامه مطالبش بقیشم بزار
چیزه اسمم پایینش می نویسی؟!