باید فـَراموشت کُـنم
چندیست تمــرین میکنم...
من میتوانـم ! می شـود ! آرام تلقـین میکُنم
حالم،نه،اصلا خوب نیست تا بعـد،بهــتر میشود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین میکُنم
من میـپذیرم رفتـه ای
و برنمیگـردی همیـن!
خود را بـرای درک این،صـدبار تحسین میکُـنم!!!
کـم کـم ز یـادت میــروم این روزگـار و رسـم اوسـت !
این جُـمله را با تلـخی اش ،صــدبار تضــمیـن میکُـنم
اونقدر از تو نوشتم
که یادم رفت
اولین بار عاشق تو بودم یا نوشتن
چه فرقی میکند
نگران قلمم هستم
به اسم تو که میرسد
کمرش میشکند
گریه اش میگیرد .
پیش فرض
این روزها بغضم آنقدر سنگین است که هرچه میشکنم بازهم سبک نمیشود،تو که باور نمیکنی،خنده هایم را میبینی،اشک هایم را نمی بینی.
تنهایی همین است...
عمیق که میشود دیوانه ات میکند
و تو...
میخندی...
میخندی....
میخندی....